سلام کوچولوی مامان که دیگه مرد شده
پسر خوشگلم ماشالله اینقدر با مزه و اقا شدی که حتی حاضر نیستم یک دقیقه از بودن در کنارتو از دست بدم . واسه همینم دیر به دیر به سایتت سر میزنم. ولی دوباره به خودم قول میدم زود به زودسایتتو اپ کنم . چون این سایت قراره وقتی بزرگ شدی برات دفترچه خاطرات بشه .
از کربلا که اومدیم هممون مریض شدیم و مخصوصا خودم. اول سرما خوردگی بعد شیر تو سینم موند و چرک کرد و وای نمیدونی دردی کشیدم از زایمان بدتر و تب و لرز خیلی شدید و بدنبالش خیلی مریضی های بدنر .
حالا از بدی ها که بگذریم از خودت بگم و کارات
بهت میگم کی از همه قشنگتره میگی من من
میگم ساعت چنده به ساعت اشاره می کنی میگی ده
ممه
مامان
بابا
میری کفشاتو میاری پات می کنی میگی دد
اب میخوری میگی به به
در کل خیلی خوردنی هستی
راستی پسرخاله عزیزت هم به سلامتی اومد . اسمشو گزاشتیم سامان . امیدوارم مثل دو تا برادر با هم بزرگ بشید . بعدا عکساشو میزارم برات .