خدای من
حالا تقریبا یکسال است که من مادرم....
به گمانم وقتش است که باورکنم این معجزه الهی را ...
بهتر است زودتر از آنکه دیر شود باورش کنم....
دیر یا زود تو عزیزترینم به دنبال سرنوشتت خواهی رفت....
اینها ولی یقینا بهترین روزهای زندگی من است .....
این روزها بی نهایت دلیل برای گزاردن سر بر سجده شکر دارم.....
همیشه داشته ام و این روزها بیشتر.......
تو را با تمام حجم کوچکت در آغوش میکشم و غرق لذت مادری میشوم.....
حالا که بلندای تو سرو چمان من تنها چند ده سانتی متر است
و آغوش مرا بیش از هر جای دیگری در دنیا میخواهی.....
این روزها تو همه دنیای منی و من هم تمام دنیای تو ......
حالا دیگر تمام هستی برایم درخنده های توست که تا عمق جانم میدود ........
روزی را تصور میکنم که تو مرد کاملی خواهی شد .....
به امید خدا... خیلی زود بزرگتر از آن میشوی که در آغوش مادر بگنجی پسرم .....
قلب من اما همیشه خانه ات خواهد بود.....